جدول جو
جدول جو

معنی طاب طاب - جستجوی لغت در جدول جو

طاب طاب
طبطاب: و بگذشته شدن او توان گفت که سواری و چوگان و طاب طاب و دیگر آداب این کار مدروس شد، (تاریخ بیهقی)، رجوع به طبطاب شود
لغت نامه دهخدا
طاب طاب
چوبی است پهن که بدان گوی بازند تخته گوی بازی
تصویری از طاب طاب
تصویر طاب طاب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی چوگان که سر آن پهن و مانند کفچه بوده و با آن گوی بازی می کرده اند، پهنه، تختۀ گوی بازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلب طلب
تصویر طلب طلب
گروه گروه، دسته دسته، برای مثال جان پاکان طلب طلب و جوق جوق / آیدت از هر نواحی مست شوق (مولوی - ۵۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
(طَ)
آن چوب که گوی بر آن براندازند. (مهذب الاسماء). چوگانی است که سر آن مانند کفچه سازند و گوی در آن نهند و بر هوا افکنند، چون به فرودآمدن رسد باز سر طبطاب بر او زنند، همچنین نگذارند که بر زمین آید تا از هال نگذارند، و به فارسی آن را تختۀ گوی بازی گویند. (غیاث اللغات). تختۀ گوی بازی. (منتهی الارب). دو شاخ. دو شاخ گوی بازی. (زمخشری). چوبی است پهن که بدان گوی بازند. (منتخب اللغات) (بحر الجواهر). چوگان. پهنه. (فرهنگ اسدی) (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). گوی پهنه. گوی مهین. (بحر الجواهر) :
ببانگ نخستین از آن خواب خوش
بجستیم چون گو ز طبطابها.
منوچهری.
در سواری و چوگان و طبطاب یگانه روزگار بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 424).
ز بیم تو تنشان زخم خورده چون نیزه ست
ز سهم تو دلشان همچو گوی در طبطاب.
مسعودسعد.
سرگشته چو گویم که سر و پای ندارم
خسته به گه خرط و شکسته گه طبطاب.
خاقانی.
کوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دل
شحنۀ عشقت سرای عقل در طبطاب داشت.
سعدی.
، مرغی است کلان گوش. (منتهی الارب). مرغی است که گوش دراز دارد. (منتخب اللغات). نام طائری است که آنرا دو گوش بزرگ است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
کلمه ای است که بدان شتر را در وقت راندن زجر کنند، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
حکایت آواز زدن چیزی بر چیزی چنانکه جامۀ شستۀ گازران بر سنگ و جز آن:
گه ز طاق طاق گردنها زدن
طاق طاق جامه کوبان ممتهن،
مولوی
لغت نامه دهخدا
آواز نعل درشت، کوفتن پتک و مانند آن
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
پرتوافکن، نورافشاننده:
ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب
تو بمثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(هَِ کَ دَ)
بخش بخش، قسمت قسمت، فصل فصل: طاهر باب باب بازمیراندو بازمی نمود تا هزارهزار درم بیرون آمد که ابوسعید را هست و شانزده هزارهزار درم است که بر وی حاصل است و هیچ جای پیدا نیست، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
جنسی از خرما. (مهذب الاسماء). نوعی از رطب بغایت نیکو
لغت نامه دهخدا
تصویری از طلب طلب
تصویر طلب طلب
گروه گروه دسته دسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاغ طاغ
تصویر طاغ طاغ
پارسی است تاغ تاغ تغ تغ آواز نعل درشت، آواز کوفتن پتک و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق طاق
تصویر طاق طاق
صدای زدن شمشیر و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تخته گوی بازی پهنه گونه ای چوگان است که سر آن را چون کفچه سازند و گویی درآن نهند و بر هوا افکنند و چون به فرود آمدن رسد باز سر پهنه بر و زنند و هم چنین نگذارند که بر زمین آید چوبی است پهن که بدان گوی بازند تخته گوی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب تاب
تصویر تاب تاب
پرتو افکن، نور افشاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلب طلب
تصویر طلب طلب
گروه گروه، دسته دسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبطاب
تصویر طبطاب
((طَ بْ))
نوعی چوگان
فرهنگ فارسی معین
پاره پاره، نیمه نیمه، قطعه قطعه
فرهنگ گویش مازندرانی